بسم الله.


وقتی وبلاگ رو میبستم فقط و فقط یه دلیل مهم داشتم و اونم قبولی واسه ارشد بود. البته خود ارشد خوندن هم بیشتر بخاطر رضایت و خوشحالی پدرمه :دی


پاییز پارسال که تصمیم گرفتم واسه دوباره خوندن ، یک سالی از فارغ التحصیلیم گذشته بود و حسابی از درس دور شده بودم و خیلی چیزها رو هم فراموش کرده بودم ؛ از طرفی زمان خیلی کمی واسه خوندن داشتم پس باید خیلی بیشتر تلاش میکردم..

خداروشکر حالا اون چند ماه سختی نتیجه داد و تونستم رشته ی مورد علاقه ام رو در یک دانشگاه خوب قبول بشم :)

موقعی میخواستم انتخاب رشته کنم بابام خیلی اصرار داشت مشهد رو اول بزنم چون هم اونجا چندسال زندگی کردیم و خیلی رفت و آمد داریم و من خیلی از جاهاش رو بلدم ، هم اینکه امام رضا اونجاست و البته عموهام و بچه هاشون مقیم مشهد هستن. ولی خب این رشته ام رو مشهد فقط 5 نفر میخواست و من در کمال ناامیدی فردوسی رو انتخاب کردم. 

یک شب قبل از اعلام نتیجه نهایی من خواب دیدم رفتم مشهد و میخوام برم حرم واسه زیارت.

وقتی نتیجه اومد فقط بهت زده گریه میکردم.

خدایا حکمتت رو ، محبتت رو ، لطفتت رو شکر :))


حالا تصمیم گرفتم دوباره بنویسم. باید جایی باشه تا خاطرات دوسال اینده رو با تمام خوبی ها و بدی هاش ثبت کنم. اگرچه که واقعا اینستاگرام راحتتره و کم خطرتر!!! البته ترجیح میدم دایره ی دوستانم اینبار محدودتر باشه!


+تهران هم قبول شدم ولی انتخابای بعد از مشهد بودن. داداشم میگه تهران بهتره ولی خودم به مشهد دلم راضی تره. تهران ترسناکه :|

+راستی امروز رانندگی هم قبول شدم :دی .. رانندگی هم فقط بخاطر مامانمه وگرنه اگه بخودم بود نمیرفتم سراغش :|